Wednesday, April 14, 2010

قدرت ، ثروت و مذهب

زمانی بود که می نوشتیم ،می خواندیم ،نظر می دادیم و کامنت می گذاشتیم، دعوا می کردیم، آشتی میکردیم ، منتظر پستهای هم می شدیم، تا بلاگی آپ می کردیم مقاله ای می نوشتیم همه رو خبر می کردیم که آی بچه ها بیایید بیایید

کامنتها گاها از 150 – 200 تا می زد بالا و چه شور و شوقی بود

ما امیدوار بودیم

امیدوار بودیم که همه چیز درست خواهد شد

زمانی بود که هنوز بارقه هایی از امید در دل ما بود

زمانی بود و زمانهایی که که به ایرانمان دل بسته بودیم و آینده هایی را پیش بینی می کردیم

تبر بالا رفت و با تمام قدرت درخت امید را از ریشه کند

تبر همواره دشمن درخت است مخصوصا اگر این درخت "سبز" باشد

تبرها و کلنگها برای خراب کردن درست شده اند اما درخت برای "سبز" شدن و رشد کردن

درخت برای ساختن است چنانکه امید نیز برای ساختن است

اما آنانکه برای خراب کردن درست شده اند چگونه می توانند ساختن را بیاموزند و آموزش دهند

اما امروز خرابی آنچنان وسیع است و آوار چنان سهمگین که نفس برای "سبز" ماندن درخت امید نمانده و رمق نوشتن نیز به پایان رسیده

شاخه های امید چنان وحشیانه کنده وپامال می شوند که مبادا شاخه ای هوس سبزیدن کند

امروز هجوم بی رحم تبر برخیال شاخه ها گرفته شده تا هر نوع تصویری از "سبز"ی را از دلها بزداید

خون سرخ شاخه ها سبزی برگها را زدوده و چهره برگها به زردی گراییده

جنگل امید به آتش هوس "همه چیز را داشتن" سوخته و تباه گشته

امیدی به رویدن نیست

آنچه مانده خاکستری است که از سوختن درختان امید بر کرانه زمانه پاشیده

اما بعد

===================

داشتم به سردی خاکستری می نگریستم که در دلم تل انبار شده و با خودم می گفتم که : چرا چنین!!!

منگ و کرخت از هر آنچه گذشت و چه زود گذشت و چه از آن مانده برجا

سه کلمه " قدرت" ، "ثروت" و "دین" به ذهنم آمد استکبار ، استثمار و استحمار - تیغ و طلا و تسبیح یا به قول شریعتی : زر و زور و تزویر – ملک و مالک و ملا

قدرت

هر موقعیت یا ابزاری که بتواند توانایی فرد را بطور چشمگیر و برجسته ای افزایش دهد می تواند قدرت تلقی گردد.

پشت فرمان یک ماشین تند رو نشستن، در سمت ها ومقامهای بالای کشوری قرار گرفتن، اسلحه مرگبار در دست داشتن و... از مصادیق قدرت تلقی میگردند

در هر صورت اگر فرد واجد قدرت ، توانائی کنترل قدرت و ظرفیت استفاده صحیح از آن را نداشته باشد عوض اصلاح و پیشرفت ، قطعا موجب فساد و تباهی درخود و محیط تحت تاثیر اش خواهدشد.

معیارها ، ارزشها ، اولویتها ، طرز فکر و مسیر زندگی ، آرزو ها و آمال ، روانشناسی و جهانبینی قبل و بعد از رسیدن به قدرت کاملا متفاوت خواهد بود مگر اینکه شخص تحت مراقبه یا نظارت عامل یا عوامل بازدارنده باشد.

اگر شخص عادی بدون گزراندن دوره ها و آموزشهای لازم و استحکامات قلبی و فکری و اندیشه ای و بدون مجهز شدن به توانائی های علمی و روحی و صرفا با توسل به شرایط حاکم بر جامعه (شرایط درست یا غلط) در مدت کوتاه یا طی پروسه ای به قدرت غیر عادی دست پیدا کند دیر یا زود به اختلالات فکری و روانی، ناهنجاری های رفتاری و ناپایداریها و عدم ثبات تصمیمگیری و یا تصمیمگیریهای خام دچار خواهد شد.

فرد خود را مرکز عالم تصور می کند و وجود خود را به سرنوشت محیط تحت امرش گره خواهد زد و چون برجسته می نماید ، خود نیز بر مهم بودن خویش ایمان می یابد در نتیجه در جهت حفظ قدرت خود دست به هر کارمشروع و نامشروع می زند و گاها خود را محک و معیار مشروعیت یک عمل و رفتار تصور می کند.

عامل بازدارنده

هر صاحب قدرتی اگر عامل بازدارنده نداشته باشد و مطلق گردد بی استثنا (به استناد تاریخ) دیر یازود منحرف خواهد شد. به عبارت دیگر کلیه صاحبان قدرت به فساد کشیده شده اند مگر اینکه عامل بازدانده جدی در برابر خود داشته باشند.

با توجه به اینکه ارزشهایی چون ایمان به خدا و ایمان به ارزشهای اخلاقی اموری فردی و قابل تغییر در فرد هستند ، استناد به آنها و مطلقا سپردن قدرت به فرد واجد ایمان و اخلاق معقول به نظر نمی رسد چرا که انسان جایز الخطاست و اندازه و میزان وجود این ارزشها در فرد می تواند در زمانها و موقعیت های مختلف و یا به مرور کم گردد یا حتی ازبین رفته و خصوصیات و ویژگیهای کاملا متضاد در شخص بوجود آید.

لذا دراداره امور جامعه ، پرداختن به عامل بازدارنده بسیار مهم وحیاتی می باشد و تنها تحول و انقلابی مثمر ثمر خواهد بود که تنها به رسیدن به قدرت فکر نکند بلکه به چگونه کنترل کردن خود نیز بپردازد. به عبارتی تحولی اصلاحی خواهد بود که خود ابزارهایی خلق کند تا به عنوان عامل بازدارنده در برابر خودش عمل کند و مانع فساد فرد یا گروههای حامی خودش گردد.

عامل بازدارنده می تواند :حق راهپیمایی و وجودتشکلها و ان جی اوها و احزاب ، رسانه های عمومی صوتی – تصویر- دیجیتالی یا قوانین سفت و سخت مدنی در جامعه باشند.

آنچه مشهود است و باید دقت گردد اینست که صاحب یا صاحبان قدرت نباید در انتخاب و موجودیت و حذف و اضافه کردن عامل بازدارنده کوچکترین نقشی داشته باشند.بلکه انتخاب عامل بازدارنده یا منشا انتخاب آنها باید در دست یک گروهی باشد که متشکل از نمایندگان کلیه دیدگاهها و نگرشهای موجود در جامعه هستند.

کمترین نقش قدرت در تعیین عامل بازدارنده به مرور هویت آنرا از عامل بازدارنده بودن به مدافع قدرت بودن تبدیل خواهد کرد (این را به عنوان یک اصل تاریخی که به استناد تاریخ و به تجربه ثابت شده بنا به قانون استقرار ریاضی قبول کرده ام)ه

رقبای سیاسی می توانند به عنوان عامل بازدارنده قدرت عمل کنند که از فساد آن جلوگیری می نمایند

رقیب سیاسی اولین سودش اینست که مانع فساد و تباهی گروه حاکم می شود.

به هر حال باید موجودیت و تعیین و انتخاب عامل بازدارنده کاملا مستقل از صاحب قدرت باشد در غیر اینصورت وسوسه ها و شیرینی یکه تاز بودن در قدرت باعث خواد شد حاکم تمام هم خود را جمع کرده به حذف رقیب (عامل بازدارنده) اقدام نماید.

با اندکی مطالعه در تاریخ ، مخصوصا تاریخ معاصراین مسئله قابل مشاهده است.

فساد و تباهی قدرت بطور محسوسی رابطه عکس با توانایی و استقلال و جدیت عامل بازدارنده دارد. به میزانی که عامل وعوامل بازدارنده قوی باشند، فساد و تباهی صاحب قدرت و تاثیرات مخرب صاحبان قدرت درجامعه کمتر خواهد بود و میزان بازدهی و مدیریت امور به طور چشمگیری بالا خواهد رفت.

کوته فکری ، تنگ نظری، بخالت و حسادت و لجاجت و خود مقدس پنداری و به قول قرآن اعلی فرض کردن خود و تکبر و غرور باعث میشود چشمها کور و دلها بسته و گوشها کر(صمٌ بکمٌ عمیٌ) گردند و صاحبان قدرت مشیتهای الهی (اجل مسمی) را نبینند و صیحه های خشم مردم را نشنوند و آتش افروخته شده در دلهای مادران را نفهمند

و این ابتدای سقوط است

طمع به اندوختن ثروت و انباشتن بیشتر و بیشتر سرمایه که خود باعث تحکیم قدرت میشود عامل دیگریست که نگاهها را بیشتر کور میکند و دلها را سنگ می نماید و گوشها را از شنیدن وامی دارد

آری ثروت

ثروت

ثروت رفاه می آورد و رفاه بیش از حد، مرداب روح می شود و روح را در باتلاق جنایتهایی که در جهت اندوختن ثروت مرتکب شده ایم غرق می سازد

...

ادامه دارد

No comments: