Wednesday, May 14, 2008

قدرت و حقیقت و دین و آزادی

از آنجا که بيشتر سوالات در ادامه مبحث تاحدودی پاسخ داده می شود لذا تنها به موردی که برای من جالب بود اشاره می کنم که از دوست بزرگوارم مهدی مطرح شد
Mehdi
Offline
آیه 29 سوره توبه
وقتتلو الذین لا یومنون بالله " این ایه منافات دارد با لا اکراه فی الدین
البته ایشان قاتلو را قتتلو نوشته بودند که اگر نظرشان قتلو بوده که با خود آیه منافات دارد و قتلو = یعنی بکشید در حالی که قاتلو یعنی کارزار و مبارزه ، یعنی بجنگید و مبارزه کنید احتمالا حرف ت که کنار حرف ا است شاید اشتباه تایپی باشد به هر حال اصل آیه با معنی از سایت عرفان " لینک اینجا کلیک کنید " چنین است :
قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ «29» با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز قيامت ايمان نمي آورند ، و آنچه را خدا و پيامبرش حرام كرده اند ، حرام نمي شمارند ، و دين حق را نمي پذيرند ، بجنگيد تا با دست خود در حالى كه متواضع و فروتن اند ، جزيه بپردازند
برای بهتر درک کردن معنی یک مفهوم و حادثه باید آنرا در ظرف زمانی - مکانی خود بررسی کرد و بعد از بررسی آن در ظرف زمانی آن به مقتضی مکان - زمان می توان پند مقتضی را از آن مفهوم و حادثه اخذ کرد « پ. ن 1»
سوره توبه درسال 9 هجری و آخرین سوره نازله به پیغمبر است که در گیرو دار جنگ تبوک نازل شده است درست مثل سوره انفال که در سال اول هجری در گیر و دار جنگ بدر نازل شد
برخلاف سوره انفال که بیشتر به جنگ با کفار می پردازد سوره توبه به مشرکین و منافقین و حتی اهل کتاب پرداخته
به پیامبر خبر رسید که روم لشگریان خود را تا نزدیکهای صحرای عربستان پیش آورده و قصد حمله به عربستان را دارد ( که خبر وحدت شبه جزیره عربستان به آنها رسیده بود ) اما براساس آموزه های دین اسلام جنگ با اهل کتاب مخصوصا مسیحیان درست نبود چرا که پادشاه مسیحی حبشه نجاشی مسلمانان را یکبار از دست کفار نجات داده بود و در جایی از قران حتی روم ستوده شده بود _ غلبت الروم فی عدن الارض ... سوره انبیا _ در این آیه از کارزار و جنگ صحبت شده که یک بحث و مسئله عملیاتی است که در مقطعی از زمان ( در زمان جنگ تبوک ) به آن حکم نیاز بود
در واقع این یک دستور از جانب خدا محسوب می شود تا مردم را به جنگی خطرناک که شروع کننده اش پیامبر نیست ( ونهایتا بدون درگیری خاتمه یافت و به برقراری صلح انجامید) ترغیب می کند و در آن مقطع زمانی معتبر است
اما لا اکراه فی الدین یک مبحث اعتقادی است که بنا به حادثه ای یا رویدادی نازل نشده بلکه سراسر سوره بقره که این آیه ( ادامه آیه الکرسی ) در آن است حکم و قانون و قرار داد است و با مبانی اعتقادی سرو کار دارد
« لازم به ذکر است که این نوشته ها عقاید و تفسیر من است و ممکن است اشتباه باشد»


اما بعد
برای اینکه بحث منقطع نباشد بحث قبلی را بصورت مارکدار آورده ام و ادامه بحث را در دنباله آن نوشته ام
● دین ، دینداری را بوجود نمی آورد بلکه دینداری است که دین را بوجود می آورد:
جمله بالا از دکتر سارا شریعتی فرزند دکتر شریعتی می باشد
اگر دین می توانست دینداری و دیندار بوجود آورد اکنون باید جامعه ما یکی از دیندارترین جوامع می شد
شاید برخی بگویند که " بله هست " بله هست ولی دینداری این نیست که نماز بخوانی و روزه بگیری و ظواهر دین را اجرا بکنی بلکه دینداری سرشتی است عجین با موجودیت فرد و جامعه که فرد را از دروغ و فریب و کلاه برداری و خیانت و ربا و تنبلی و رشوه و و و ( خلاصه همه خصوصیات منفیی که در جامعه ما و در تک تک افراد آن به وفور یافت می شود ) بدور نگه می¬دارد
دیندار درونمایه مشترکی را با مخلوق خود در درونش تجربه می کند با اینکه عموما شعاعر دینی را انجام می دهد ولی ممکن است فرد دیندار با شعار و اعمال دینی کاملا بدورباشد.
با این حساب مردم کشورهای غربی که ازخصوصیاتی مثبتی چون امانت داری و راستگویی و وفاداری و سخت کوشی و پرکاری و فضای سالم و بدون رشوه اداری و و و ( و همه خصوصیات مثبتی که ما آرزوی برخورداری آنها را در مملکت خود داریم ولی نداریم و نمی بینیم) برخوردار هستند به دینداری و دیندار بودن سزاوارترند
زمینه رشد دین آزادیست و در یک جامعه باز و برخوردار از آزادیهای سیاسی و آزادی بیان و مطبوعات و نشر است که دین قابلیت رشد پیدا می کند
لازمه قوت دین آزادی بیان و آزادی بعد از بیان است
چرا؟
زیرا تنها در این صورت است که گستره حمله به دین وسیع و متنوع می شود و تنها دینی قوت می گیرد که جواب همه سوالات و حملات را بدون تعصب و زور داشته باشد
این یک اصل اجتماعی - بیولوژیکی است که در طبیعت و تاریخ و جامعه تنها قدرتمندترین ها امکان ماندگاری را دارند لذا تنها ایدولوژیها و اندیشه ها و تفکرات و حتی برداشتهایی از دین به رشد و بالندگی خود در تاریخ و جامعه ادامه می دهند که از لحاظ اعتقادی و فکری و وسعت و منطق قویترینها باشند
اگر یک تفکر وایدئولوژی و "برداشت از دین" یا به عبارت امروزی یک قرائتی ازدین نتواند آنچنان که باید و شاید جوابگوی نیازهای سیاسی - اجتماعی - فرهنگی ملتی باشد دیر یا زود به سمت میرایی خواهد رفت و گروندگان آن برای نشر عقاید خود ناگزیر به تعصب ، تقدس و نهایتا زور متوسل خواهند شد تا بتوانند عقاید خود را زنده نگه دارند
چرا اسلام 1400 سال پیش چنان قدرت داشت که ابرقدرتهایی چون ایران و روم را تهدید می کرد و هر دو را به زیر سلطه خود آورد اما اکنون به بدترین نوع انحطاط دچار شده است ؟
چرا دین در گذشته قویتر و زورمند تر از اکنون بود ؟
چرا قدرت نفوذ دین درجامعه در گذشته بالاتر از حال است ؟
ادامه دارد

جواب این سوالات را باید در میزان پاسخگویی دین در زمان گذشته و حال جستجو کرد
آیا در گذشته که مردم زندگی ساده کشاورزی و دامداری و تجارت مختصری داشتند سوال بیشتری از دین داشتند یا اکنون که تکنولوژی و صنعت ، تمام جوامع را در هم نوردیده؟
اکثر مردم اعتقاد دارند که دیگر زمان دین به سر رسیده و دیگر با این گستردگی علم و تکنولوژی و صنعت نیازی به وجود دین نیست
اما باید از نظر دور نداشت که هنوز مجهول بزرگ و غایب اصلی علم همان انسان است
چرایی و چگونگی و رستگاری و کمال انسان بزرگترین علامت سوال علم امروز است و نبود جوابی قانع کننده به این سوالات تنها محصول علم و تکنولوژی و صنعت است
انسان امروز به قول دکتر شریعتی بهتر از همیشه تاریخ می تواند "چگونه زندگی کند" ولی کمتر از همیشه تاریخ "می داند که چرا ؟ "
ثانیا یادمان نرود که ما در این وسعت گسترده آسمانها و کهکشانها حتی به اندازه سر سوزن در برابر یک دشت را پا فراتر نگاذشته ایم و نباید ادعای علم و عالم بودن بکنیم چرا که وسعت علم ما نهایتا و در خوشبینانه ترین نگاه ، از کره زمین فراتر نرفته . بقیه همه اش حدث و گمان و نظریه است . و این یعنی هیچ _ دقت کنید یعنی هیچ _ اگر کسی ادعا ئی دارد ناشی از نادانی و جهالت اوست چراکه همه دانشمندان به هیچ بودن دانستنیهای بشر در مقابل مجهولات او اذعان داشته اند.
این دین و مفاهیم دینی است که در پی یافتن و رهنمونی انسان به سمت رستگاری هستند و سوالات اساسی چرایی انسان را پاسخ می دهد
هم اکنون به دلیل مرض و بیماری شدید و حاد استبدادزدگی جوامع اسلامی که چندین قرن است گریبانگیر این جوامع را گرفته امکان رشد و بالندگی از اسلام گرفته شده است
اسلام تنها دینی است که دشمنان اعتقادی را به هماوردی دعوت کرده و همین قرآن بارها و بارها اعلام می¬کند که اگر می توانید سوره ای مثل سوره های قرآن بیاورید
اسلام دینی است که درهای رشد را به روی خود نبسته و حتی درمبانی اعتقادی هم درهای سوال و جواب را باز گذاشته است. و حتی کلیه احکام ثانویه اسلام قابل تغییر هستند ( به حکم زمانه )
امامان شیعی و دانشمندان سنی در قرون اول اسلام اکثرشان منابع سوال و جواب نقد و بررسی اسلام بودند حتی شاهان و زمامداران و خلفای اسلامی در مواجهه با سوالات دیگر ادیان و یا غیر مذهبی ها دست به دامان دانشمندان اسلامی می شدند و راه سوال و جواب هیچگاه بسته نبود ( سوال و جوابها و شاگردان بسیار امام صادق و امام باقر و ... و محمد حنفی و شافعی و ...)
این سوال جوابها و این آزادی بیان و اندیشه بود که در 7 ، 8 قرن اول اسلام مخصوصا در ایران باعث ظهور دانشمندان و شعرا و ... بسیاری شده بود که با قبل از اسلام قابل مقایسه نیستند چرا در 1000 سال قبل از اسلام فردوسی بوجود نیامد حافظ ، سعدی ، فارابی ، بیرونی ، زکریای رازی ، و هزاران هزار اندیشمند در بعد از اسلام در ایران بوجود آمدند که با انگشت شمار دانشمندان قبل اسلام ( مانی و مزدک و بزرگمهر و ... چند تای دیگر ) بسیار فاصله دارند
به قول آقای طالقانی اعراب ناقل اسلام بودند نه خود اسلام
اعراب اسلام را در پشت خود به ایران حمل کردند در حالی که خود از درک آن عاجز بودند (سوره = الجمعة آيه = 5 مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ
وصف كسانى كه عمل كردن به تورات به آنان تكليف شده است ، آن گاه به آن عمل نكردند ، مانند درازگوشى است كه كتاب هايى را حمل مي كند . چه بد است سرگذشت مردمي كه آيات خدا را تكذيب كردند . و خدا مردم ستمكار را هدايت نمي كند .)
مصر هم همینطور؛ شما دانشمندان اسلامی ایران و مصر اگر از دنیای اسلام بردارید چیزی از آن باقی نمی ماند دو تمدن بزرگی که تشنه هویت تازه بودند و این هویت تازه در کول و شانه اعراب و کتاب آن در پشت شترهای آنها به این دو سرزمین حمل شد.
اما از قرون 7 و 8 بعد از اسلام که امرای سرزمین های اسلامی به دیکتاتوری و استبداد و تفرقه و جنگ و خونریزی افتادند و در ایران بعد از حمله مغول که به آتش زدن کتابخانه ها و منابع دینی و کشتن دانشمندان و ... انجامید رشد و بالندگی اسلام هم پس از یک دوره شکوفایی رو به افول نهاد

ادامه دارد
==============
پ.ن.1 بسیاری هستند که دکتر شریعتی را به خاطر کتاب امت و امامت مورد ملامت قرار می دهند و آنرا توجیه گر نظام ولایی می خوانند
اما این منتقدان که از نقد اساسی به جای نقد مرحله به مرحله استفاده می کنند که یک نوع بی انصافی و کم لطفیست
باید دید که در آن زمان چه نوع دیدگاهی می شد داشت نه اینکه بعد از 30 سال از مرگ شریعتی بیاییم با دیدگاه امروز که تجربه ها و شکستها و پیروزی ها را پشت سر گذاشته ایم او را که این دوران را ندید و تجربه اش نکرد محکوم کنیم

Tuesday, May 13, 2008

قدرت و حقیقت و دین

● دین ، دینداری را بوجود نمی آورد بلکه دینداری است که دین را بوجود می آورد:
جمله بالا از دکتر سارا شریعتی فرزند دکتر شریعتی می باشد

اگر دین می توانست دینداری و دیندار بوجود آورد اکنون باید جامعه ما یکی از دیندارترین جوامع می شد
شاید برخی بگویند که " بله هست " بله هست ولی دینداری این نیست که نماز بخوانی و روزه بگیری و ظواهر دین را اجرا بکنی بلکه دینداری سرشتی است عجین با موجودیت فرد و جامعه که فرد را از دروغ و فریب و کلاه برداری و خیانت و ربا و تنبلی و رشوه و و و ( خلاصه همه خصوصیات منفیی که در جامعه ما و در تک تک افراد آن به وفور یافت می شود ) بدور نگه می¬دارد
دیندار درونمایه مشترکی را با مخلوق خود در درونش تجربه می کند با اینکه عموما شعاعر دینی را انجام می دهد ولی ممکن است فرد دیندار با شعار و اعمال دینی کاملا بدورباشد.
با این حساب مردم کشورهای غربی که ازخصوصیاتی مثبتی چون امانت داری و راستگویی و وفاداری و سخت کوشی و پرکاری و فضای سالم و بدون رشوه اداری و و و ( و همه خصوصیات مثبتی که ما آرزوی برخورداری آنها را در مملکت خود داریم ولی نداریم و نمی بینیم) برخوردار هستند به دینداری و دیندار بودن سزاوارترند
زمینه رشد دین آزادیست و در یک جامعه باز و برخوردار از آزادیهای سیاسی و آزادی بیان و مطبوعات و نشر است
لازمه قوت دین آزادی بیان و بعد از بیان است
چرا؟
زیرا تنها در این صورت است که گستره حمله به دین وسیع و متنوع می شود و تنها دینی قوت می گیرد که جواب همه سوالات و حملات را بدون تعصب و زور داشته باشد
این یک اصل اجتماعی بیو لوژیکی است که در طبیعت و تاریخ و جامعه تنها قدرتمندترین ها امکان ماندگاری را دارند لذا تنها ایدولوژیها و اندیشه ها و تفکرات و حتی برداشتهایی از دین به رشد و بالندگی خود در تاریخ و جامعه ادامه می دهند که از لحاظ اعتقادی و فکری و وسعت و منطق قویترینها باشند
اگر یک تفکر وایدئولوژی و "برداشت از دین" یا به عبارت امروزی یک قرائتی ازدین نتواند آنچنان که باید و شاید جوابگوی نیازهای سیاسی - اجتماعی - فرهنگی ملتی نباشد دیر یا زود به سمت میرایی خواهد رفت و گروندگان آن برای نشر اقاید خود ناگزیر به تعصب ، تقدس و نهایتا زور متوسل خواهند شد تا بتوانند اقاید خود را زنده نگه دارند

چرا اسلام 1400 سال پیش چنان قدرت داشت که ابرقدرتهایی چون ایران و روم را تهدید می کرد و هر دو را به زیر سلطه خود آورد اما اکنون به بدترین نوع انحطاط دچار شده است ؟
چرا دین در گذشته قویتر و زورمند تر از اکنون بود ؟
چرا قدرت نفوذ دین درجامعه در گذشته بالاتر از حال است ؟

Thursday, May 8, 2008

قدرت و حقیقت 1

چند روز پیش یک کاری در خیابان پاسداران داشتم چهره هایی را سوار بر ماشینهایی دیدم که برایم تازگی داشت خانمی چادری که با یک دستش چادرش را نگه داشته بود که یک چشمش فقط پیدا بود و با دست دیگرش فرمان ماشین پرادو را گرفته بود
یک یا دوتا نبودند هر از چندی چنین ماشین هایی می آمد یک دختر با چادر عربی که یک نخی هم از آستین دست چادر به دور انگشت دستش آمده بود تا بیشتر از مچ دستش دیده نشود و با همان انگشتش پشت ترافیک سنگین روی فرمان ماشین با آهنگ رادیو پیام ضرب می زد
یک آقای ریش دارکه پیشانیش جای مهر بود پشت ماشین تویوتا کامری با خانواده اش که پسرش را قلقلک می داد و می خندید
هاج آقایی ریش سفید با عمامه بزرگ با راننده مخصوص اش داخل ماشین ماکسیما روزنامه کیهان می خواند ...
هضم این صحنه ها یکم برام درد آور بود انگار یک کیلو فلفل قرمز تند خورده باشی
در این شکی نیست که داشتن قدرت یک ضرورت است و رفاه یک نیاز بدیهی و سود خواسته ایست نرمال و خوشبختی یک هدف درست است
اما از طرف دیگر با مطالعه شخصیت ها و انسانهای مشهور[نه لزوما بزرگ ] می بینیم که وقتی فرد به قدرت می رسد حقایق را کتمان می کند
و زمانی خود کمال را می ستود اینک رفاه خود را توجیه می کند و هرچه به نفع اش باشد را ارجمند می شمرد و ارزش می نامد و رستگاری خود را در راه خوشبختی اش قربانی می کند
متاسفانه قدرت و مقام معجون عجیبیست که روان آدم را دگرگون می کند چنان که در ماشین معجون سازی ذهن فرد بدیها خوب جلوه می کند و هر ستمی توجیه می یابد

===============
دین و بخصوص اسلام یک جنبه اجتماعی دارد و یک جنبه فردی
در بسیاری موارد جنبه های فردی و اجتماعی شعاعر اسلامی قابل تبادل نیستند یعنی اینکه نمی¬شود توصیه فردی را در اجتماع استفاده کرد و توصیه های اجتماعی را در زندگی فردی بکاربست
و یکی از دلایلی که جوامع اسلامی در تاریخ معاصر دچار افت علمی و فرهنگی شده اند و حتی به انحطاط اخلاقی افتاده اند قاطی شدن و عدم تفکیک توصیه ها و قوانین فردی و اجتماعی است.
همه ما باکلمه ریاضت آشنا هستیم
ریاضت این نیست که یک مسلمان پول نداشته باشد که برای خود خورد و خوراک و پوشاک و مسکن تهیه کند بلکه برای این مسئله اسلام می گوید کسی که در راه معاش خانواده اش تلاش می کند اگر در این راه بمیرد " شهید " است و یا می گوید هرکه معاش نداشته باشد معاد هم ندارد
یا در قرآن با طعنه به ضعفا اشاره می کند که چرا تن به خواسته زورمندان دادید پس شما هم شریک ستمگرانید پس در آتش بسوزید
« ریاضت یعنی تلاش بی وقفه وسخت که ریاضی و ریاضه = ورزش از همین ریشه اند »
ریاضت این است که با تمام وجودت سختی بکشی و تلاش کنی و پول دربیاری و زیاد هم دربیاری و در آخر اون پول را در راه فقرا و در راه جامعه بکار بندی و خود سختی بکشی تا همه در رفاه باشند و این یک ارزش است که از دسترنج خودت در راه جامعه و دیگران استفاده کنی و اگر به آن درجه برسی که بتوانی این کار را بکنی به کمال رسیده ای
وگرنه [ عذر می خوام] هر خری می داند که سوار شدن به ماشین پرادو از وانت پیکان بهتر است
.
ادامه دارد

Wednesday, May 7, 2008

رسالت علم چیست

رسالت علم چیست؟ فراهم آوردن :
قدرت ، رفــــاه ، ســــود
یا رساندن انسان به :
حقیقت ، کمـال ، ارزش
=========
چه چیزی از زندگی خودتان انتظار دارید

به قدرت و رفــاه و ســــــود و خوشبــختی برســید
یا
به حقیقت و کمال و ارزش و رستگاری دست یابید

لطفا بعد از اینکه به معانی تک تک این کلمات فکرکردید نظر بدهید .

در پست بعدی بیشتر نظر خودم را توضیح خواهم داد.

Sunday, May 4, 2008

انقلاب و تغییر گرایی

در بحث زیر برای کلمه رفورم و رفورمیسم اول قصد داشتم اصلاحات و اصلاح طلب بکار ببرم که دیدم به خاطر لوث شدن آن توسط شبه اصلاح طلبان معنی اصلی از آن بر نمی آید برای همین کلمه تغییر گرایی را انتخاب کرده ام

ضمنا از این به بعد متنها را در 360 و هات میل هم خواهم گذاشت

=============================

انقلاب مانند عشق است جوششی کور اما لذت بخش و غیر دموکراتیک

انقلاب با شور وصف ناپذیر خود عقلانیت را تا مرض تعطیلی پیش می برد و شور انقلابی که از مشروعیت عمومی نیز برخوردار است اعمال غیر دموکراتیک و احساساتی را مشروع و حتی مقدس می نماید.

از درخت بی ریشه انقلاب به سختی می توان میوه دموکراسی چید و مردم سالاری نتیجه شجره طیبه فرهنگ سالم است نه انقلاب ، فرهنگی که باید به آن رسید و رشد و نموش داد ؛ با آب و غذای آگاهی و آموزش

شور انقلابی در بطن خود احساسات مهار نشده را حمل می کند که در غلیان است و اعمال و رفتاری را که برخلاف اصول اولیه و شعارهای خود انقلاب است را به نام انقلاب انجام می دهد.

انقلاب جامعه را به خودی وغیر خودی تقسیم می کند و دامنه خودی ها هر روز و هر روز تنگ و تنگتر می شود تا به استبداد مطلقه برسد

اما تغییرگرایی غیر خودیها و خودی نمی شناسد ودست هر کسی که بتواند کاری بکند را به گرمی می فشارد

امام علی می فرماید : من دور اندیشی پیران را به قدرت بازو و شور جوانی ترجیح می دهم

انقلاب یک نوع دنیاگراییست یک نزدیک بینی از نوع استیگمات

تغییرگرایی یک آخرت محوریست یک افق نگری از نوع دور اندیش

انقلاب خواهان تغییر سریع است که بر محور شخصیت کاریزما طواف می کند و برخلاف آرمانهای انقلابی از شخص بت و خدا می سازد غیر قابل انتقاد و نقد

تغییر گرایی خواهان تبدیل به احسن کل مردم در صفا و مروه زندگی و بر اساس آرمانها بدور از شخصیت گرایی همواره در پی نقد خود است برای بهتر شدن

انقلاب فرزندان خود را می خورد اما تغییرگرایی فرزندانش را تربیت می کند

انقلاب قهرمان می خواهد تا بپرستد اما تغییرگرایی قهرمان می سازد.

انقلاب شعار است و تغییرگرایی شعور.

انقلاب چون بادکنکی است که باد غرور انقلابگران هر کجا بخواهد آن را می کشاند

اما تغییرگرایی چون بالونی بر اساس اصول علمی در جهت منافع ملی سوق داده می­شود

انقلابییون بر عوام تکیه دارند و گاها برای جلب رضایت عوام به عوامفریبی رو می­آورند اما این روشنفکران و تحصیلکرده ها هستند که از عوامل اصلی تغییرگرایی اند

==================


عملکردعوام ، عملکرد استبدادگرانه و غیر دموکراتیک است. عوام و مردم معمولی نیاز به آموزش دارند تا دموکراسی را تمرین کنند و یاد بگیرند

انقلابیون مغرض با عمل به خواسته عوام به تدریج استبداد را بر آنها تحمیل می کنند اما روشنفکران با آموزش مردم و تعلیم دموکراسی رسالت هدایت جامعه را بر دوش دارند و مسوولیت فرهنگ سازی بر دوش روشنفکران است

روشنفکرباید به زبان مردم آشنا شوداما لزوما نباید حرف مردم را بزند

------------

اقتصاد بیمار ایران را در نظر بگیرید که بر پایه فروش نفت می چرخد

برای خوشایند مردم میوه و نان و مواد غذایی را با پول نفت بخریم و جامعه را کاملا به نفت محتاج کنیم

یا

با آموزش مردم و توصیه و هدایت آنها به تحمل سختی و ریاضت اقتصادی و با ذخیره کردن پول نفت و صرف آن در زیرساختهای اقتصادی، به آینده مملکت و اصلاح پایه های اقتصاد بپردازیم

مردم و عوام اولی را دوست دارند!!!؟ اما دومی راه نجات است

من معتقدم که روشنفکر باید بزبان مردم سخن بگوید زبان عوام را خوب بفهمد اما حرف خود را بزند نه حرف عوام را

============================

انقلاب چون عشق است جرقه می زند و شعله می کشد جدا می شود و در آخر کینه می ورزد کمر به قتل معشوق می بندد

انقلاب کردن آسان است چون مثل ویران کردن یک بناست که نه طرحی می خواهد نه برنامه ای

اما تغییرگرایی سخت است چرا که خط مشی می خواهد طرح و برنامه می طلبد و صبر می خواهد ورنج و مشقت دارد

============================

در همین وبلاگها هم بسیاری هستند که هنوز شور انقلابی 30 سال پیش در دماغشان افتاده [ چه له و چه برعلیه]

اما نباید از یاد برد که به قول بازرگان آنچه که یکشبه بدست آید یکشبه هم از دست می رود

یا به قول مهندس سحابی این پیر تغییرگرایی : باید یک قدم برداشت و بر آن یک قدم ایستاد نه اینکه 10 قدم برداشت ودر اثرفشار 11 قدم عقب برگشت.

============================

در سال 1327 با تلاش بی وقفه مصدق سازمان برنامه و بودجه تشکیل شد و در دوره نخست وزیری مصدق این سازمان ماموریت یافت تا اعلام کند : چند سال باید نفت بفروشیم تا زیرساختهای اقتصادی کشور را چنان بسازیم؛ تا نیازی به فروش نفت برای اداره کشور نداشته باشیم

این سازمان این پریود زمانی را 6 سال اعلام کرد تا چنان زیر ساخت اقتصادی بنا کنیم که بعد از آن 6 سال کشور براساس آن زیرساختها بچرخد و نیازی به فروش نفت نداشته باشیم

البته عمر دولت مصدق بیش از 2 سال نشد و آن هم به جنگ بین ....

بگذریم

حال اگر نفت را نتوانیم بفروشیم از گشنگی می میریم !!!

Thursday, May 1, 2008

درد دل

چقدر سخته که آدم آنگونه زندگی کند و آنچنان باشد که می خواهد و روح و فطرتش می طلبد.

هزینه های زیادی دارد

کاستن از بندها و وابستگی ها ó رسیدن به آزادی فکریó رهایی ó فلاح و رستگاری

رهایی از قفل و زنجیـرهای شیــــــاطین!!! دنــــــــیا !!!

=======================

وابستگی به مقامات ! ، ارگان ، نهاد ، گروه و حزب، تیپ فکری ، طرز تفکر ، کار کردن در شرکت خاص ، دانشگاه خاص و رشته خاص ، زندگی در شهر و مهمتر از آن محله خاص صحبت به زبان خاص ، فامیل و خانواده ... و و و

این وابستگی ها هویتی برای آدم به ارمغان می آورند که خودمان بالنفسه دارای آن نیستیم و تنها به سبب وابستگی به _ آویزان شدن از _ آن نصیبمان می­شود.

فرد احساس غرور و وقار و سنگینی ویژه ای می کند

«غافل از اینکه این غرور ، فریبی بیش نیست و آن سنگینی ناشی از وزن خودش نیست بلکه ناشی از وزنه ایست که به پایش بسته شده تا نتواند اوج بگیرد!!!»

وابستگی ها انسان را از آنچه باید باشد دور وبه "آنچه می خواهند" باشد مقید می­کنند.

و چه سبک هویتی و چه باد کنکی می شود وقتی انسان خود خواسته اسیر این غل و زنجیر وابستگی ها می شود

=======================

دل ات از 100 ها احساس نو و بدیع لبریز و اندیشه ات پر از ایده های نو ؛ اما چون در مکان خودت و جایگاه خودت نیستی هیچ ارزشی ندارد

در زمانه ای که عشق کیلویی خرید و فروش می شود دل و قلوه فرقی باهم ندارد.

و این ایده ها همگی آنقدر در پس پیشانی ات و پشت پستوی دلت می ماند تا بپوسد و بگندد تا از گندش چنان بیزار شوی که خود به دست خودت بسوزانیشان و خاکسترش را به اقیانوس فراموشی بسپاری.

=======================

مجبوری خودت را به زور هم که شده در فضای محدود اندیشه همکارت جا دهی و تا حد ممکن یا خودت را فشرده و خلاصه کنی یا به کل موافقش باشی

چون از هر سخن ات بر علیه ات استفاده خواهد شد چرا که ترا نمی فهمد و نهایتا در چارچوب اندیشه خودش قضاوتت می کند

مجبوری آنقدر درخت و جودیت را هرس کنی که در وسعت نگاه آن دیگری قرار بگیری وگرنه یا اصلا دیده نمی شوی [ در نگاه آنکسی که پرواز نمی داند هر آنقدر که اوج بگیری ، کوچکتر بنظر می رسی] یا مورد حسادت قرار می گیری که خود داستانی دارد

به هر حال باید یک آداپتور متغیری گردی که ولتاژ خود را در اندازه های بسیار پایین تبدیل کنی و آنهم مناسب حال بقیه چرا که مداراتشان بسیار حساس هستند و هر آن بر اثر تغییر اندکی ولت می سوزند و ...ه

وگرنه باید منتظر کینه های شتری و تملق های بوقلمونی و نجابت های اسبی و آرامش های خری و حیله های روباهی و نامردی های کفتاری و زیراب زنی های خوکی و ... باشی .

جلو رییس موفق ! ات نشسته ای و ایشان از رشادت هایش حماسه ها برایت می­سراید و اینکه چه زجرها! کشیده تا به اینجا !!! رسیده و [ "اینجا" ئی که بنظرش خیلی جای رفیعی بشمار می آید و بسیار مهم است]ه

وراندازش می کنم ...

به مجموعه دارائیش نگاه می کنم ! چقدر سنگینه واقعا سنگینه

البته حدس اینکه دارائیش از اون آویزان شده یا رییس ام از داراییش آویزان شده سخته

ولی چیزی که بسیار برام مشخص و عیان است کوچکی " اینجا" یی است که رسیده

و به عبارت دیگر کوچکی مغزی که "اینجا"ی کوچک را بزرگ و ایده آل می بیند!!و موجب شعف اش می شود

خب دیدم فاصله بسیار است و هر چی بگویم محکومم

گفتم :« آقای ... شما آدم بزرگی هستید و برای من و همکاران یک الگوی واقعی بشمار می آیید » این جمله کار خودش را کرد و یقه نگاهم از دستش خارج شد

و افسوس و 100 افسوس که برای یک لقمه نان ، چاپلوسی اصل شده است