Monday, October 12, 2009

سیاست در جهان سوم

يك روز یک پسر کوچولو که می خواست انشاء بنویسه از پدرش می پرسه:

پدرجان لطفا برای من بگین سیاست یعنی چی ؟

پدرش فکر می کنه و می گه :بهترین

راه اینه که من برای تو

یک مثال در مورد خانواده خودمون

بزنم که تو متوجه سیاست بشی

من حکومت هستم، چون همه چیز رو در

خونه من تعیین می کنم.. مامانت جامعه

هست، چون کارهای خونه رو اون اداره

میکنه ....کلفت مون ملت فقیر و پا برهنه هست، چون از صبح تا شب کار می
کنه وهیچی نداره

تو روشنفکری چون داری درس می خونی و پسر فهمیده ای هستی

داداش کوچیکت هم که دو سالش هست،نسل آینده است.

امیدوارم متوجه شده باشی که

منظورم چی هست و فردابتونی در این

مورد بیشتر فکر کنی

پسر کوچولو نصف شب با صدای

برادر کوچیکش از خواب می پره. می ره

به اتاق برادر کوچیکش و می بینه خودشو

کثیف کرده و داره توی خرابي خودش

دست و پا می زنه. می ره توی اتاق

خواب پدر و مادرش و می بینه پدرش

توی تخت نیست و مادرش به خواب

عمیقی فرورفته و هر کار می کنه مادرش از

خواب بیدار نمی شه. می ره تو اتاق

کلفت شون که اون رو بیدارکنه، می بینه باباش

هم بستر کلفتشونه .....!!!!!!

میره و سر جاش می خوابه و فردا

صبح از خواب بیدار می شه



فردا صبح باباش ازش می پرسه:

پسرم! فهمیدی سیاست چیه؟ پسر می گه:

بله پدر،دیشب فهمیدم که سیاست چیه

سیاست یعنی اینکه حکومت، به ملت فقیر و پا برهنه تجاوزمی کنه،

درحالی که جامعه به خواب عمیقی فرورفته و روشنفکر هر کاری می کنه

نمیتونه جامعه رو بیدار کنه، درحالی که نسل آینده داره توی گندکاری خودش
دست و پا می زنه