Thursday, September 17, 2009

دارها بر چیده خونها شسته اند

دارها بر چیده خونها شسته اند
کلاغان این راویان قصه های دروغ با قارقار دروغشان هابیلیان را محکوم می کنند و با پرواز سیاهشان بر فراز شهر خونین خاموش روزگاران را به شب رسانده اند
باز گفتیم باشد ، شب خواهد رفت و روز خواهد شکفت و زمان پیکر در خون نشسته ما را به گواهی خواهد خواند
کلاغان قابیل را آموختند که پیکر برادران در خون خفته مان را شبانه در خاک تیره پنهان کند و آخرین مدرک مظلومیت سرخمان را پنهان سازد
و آخرین مدرک مظلومیت مان همچون خون سرخمان در پهنه زمان گم شد
کلاغان در آشیان کبوتران قاصد نشسته و فرزندان و جگر گوشه های میهن را به تاراج می برند
پیکر برادرانمان را می دیدم که مظلومیتشان را فریاد می زدند و گوشهای کر و زبانهای گنگ مخاطبشان بودند
دین ملعبه سیاست و سیاست چون جویباری پر از لجن شد که موشها و کرمها تنها ساکنان آن شده اند
خروش تازیانه که بر پشت و پهلوی برادرانم نواخته می شود ، فریاد خونخواهی آنها را پوشانده و کسی را یارای ایستادن در برابر شکنجه گران نیست
آتشی افروخته شده که تر و خشک را به خود می بلعد
خداوند در گوشه ای از عالم نشسته و خیره بر اعمال اهریمنان گشته
اااااای¬ی¬ی¬ی زمان چرا هنوز حاکمشان می شناسی؟
ای زمان ترا زبان گفتن نیست یا مرا گوش شنیدن
وگرنه چرا چنین
اینک مای مظلوم مای محکوم
در پهنه فروبسته زمان
درد جانکاه زنده ماندن و دیدن
دیدن شکنجه و فریاد و تجاوز و دروغ
به همراه ما در حرکت مارگونه تاریخ
نیش عقربان دروغگو بر پیکرمان و ماران زهراگین که بر دوش ضحاکان در انتظار خوردن مغز جوانان است
ما همچنان شاکیان محکوم در انتظار دادگاهی که متهم برایمان چیده
متهم در جایگاه قاضی نشسته و مرا متهم می کند
و این دردی دیگر که اتهام ام چیزی است که من شاکی برآن هستم
خدایا صبر قوم به پایان رسیده
آیا موقع نزول عذاب فرا نرسیده

1 comment:

Anonymous said...

آیینه شعر بغض نشکفته ی ماست

پروانه ی زخم ، آتش خفته ی ماست



زهدان زمانه ی سترون امروز

آبستن حرف های ناگفته ی ماست
نوشته حسین بر گرفته از سایت
www.beyt.com