Thursday, May 8, 2008

قدرت و حقیقت 1

چند روز پیش یک کاری در خیابان پاسداران داشتم چهره هایی را سوار بر ماشینهایی دیدم که برایم تازگی داشت خانمی چادری که با یک دستش چادرش را نگه داشته بود که یک چشمش فقط پیدا بود و با دست دیگرش فرمان ماشین پرادو را گرفته بود
یک یا دوتا نبودند هر از چندی چنین ماشین هایی می آمد یک دختر با چادر عربی که یک نخی هم از آستین دست چادر به دور انگشت دستش آمده بود تا بیشتر از مچ دستش دیده نشود و با همان انگشتش پشت ترافیک سنگین روی فرمان ماشین با آهنگ رادیو پیام ضرب می زد
یک آقای ریش دارکه پیشانیش جای مهر بود پشت ماشین تویوتا کامری با خانواده اش که پسرش را قلقلک می داد و می خندید
هاج آقایی ریش سفید با عمامه بزرگ با راننده مخصوص اش داخل ماشین ماکسیما روزنامه کیهان می خواند ...
هضم این صحنه ها یکم برام درد آور بود انگار یک کیلو فلفل قرمز تند خورده باشی
در این شکی نیست که داشتن قدرت یک ضرورت است و رفاه یک نیاز بدیهی و سود خواسته ایست نرمال و خوشبختی یک هدف درست است
اما از طرف دیگر با مطالعه شخصیت ها و انسانهای مشهور[نه لزوما بزرگ ] می بینیم که وقتی فرد به قدرت می رسد حقایق را کتمان می کند
و زمانی خود کمال را می ستود اینک رفاه خود را توجیه می کند و هرچه به نفع اش باشد را ارجمند می شمرد و ارزش می نامد و رستگاری خود را در راه خوشبختی اش قربانی می کند
متاسفانه قدرت و مقام معجون عجیبیست که روان آدم را دگرگون می کند چنان که در ماشین معجون سازی ذهن فرد بدیها خوب جلوه می کند و هر ستمی توجیه می یابد

===============
دین و بخصوص اسلام یک جنبه اجتماعی دارد و یک جنبه فردی
در بسیاری موارد جنبه های فردی و اجتماعی شعاعر اسلامی قابل تبادل نیستند یعنی اینکه نمی¬شود توصیه فردی را در اجتماع استفاده کرد و توصیه های اجتماعی را در زندگی فردی بکاربست
و یکی از دلایلی که جوامع اسلامی در تاریخ معاصر دچار افت علمی و فرهنگی شده اند و حتی به انحطاط اخلاقی افتاده اند قاطی شدن و عدم تفکیک توصیه ها و قوانین فردی و اجتماعی است.
همه ما باکلمه ریاضت آشنا هستیم
ریاضت این نیست که یک مسلمان پول نداشته باشد که برای خود خورد و خوراک و پوشاک و مسکن تهیه کند بلکه برای این مسئله اسلام می گوید کسی که در راه معاش خانواده اش تلاش می کند اگر در این راه بمیرد " شهید " است و یا می گوید هرکه معاش نداشته باشد معاد هم ندارد
یا در قرآن با طعنه به ضعفا اشاره می کند که چرا تن به خواسته زورمندان دادید پس شما هم شریک ستمگرانید پس در آتش بسوزید
« ریاضت یعنی تلاش بی وقفه وسخت که ریاضی و ریاضه = ورزش از همین ریشه اند »
ریاضت این است که با تمام وجودت سختی بکشی و تلاش کنی و پول دربیاری و زیاد هم دربیاری و در آخر اون پول را در راه فقرا و در راه جامعه بکار بندی و خود سختی بکشی تا همه در رفاه باشند و این یک ارزش است که از دسترنج خودت در راه جامعه و دیگران استفاده کنی و اگر به آن درجه برسی که بتوانی این کار را بکنی به کمال رسیده ای
وگرنه [ عذر می خوام] هر خری می داند که سوار شدن به ماشین پرادو از وانت پیکان بهتر است
.
ادامه دارد

1 comment:

شاندل said...

در بحث قبلی برخی دوستان اشاره کرده بودند که چه ایرادی دارد که کسانی ماکسیما سوار بشوند و افرادی باشند که با آن تیپها پرادو سوار بشوند
نظر من : هیچ ایرادی ندارد و یک مسلمان و یک انسان باید بهترین وسایل رفاهی را داشته باشد اما به یاد داشته باشید که من تیپها را به نمایش درآورده بودم که از کدام صنف هستند
آره افرادی که منتسب به تیپ مذهبی و وابسته به ارگانها و نهادهای دولتی هستند
نه تنها برای این افراد عیب است بلکه حرام است که در حالی که افرادی هستند که نان شب ندارند افرادی که مسوولیت دارند و با خیر و شر مردم سر و کار دارند بالاتر از مردم باشند
کسی که مدعی دینداری است اولین مسئله اش این است که از فقیرترین مردم پایینتر زندگی بکند
و هر چه دارد را وقف مردم بکند کسی می تواند بهترین ماشین را سوار بشود و بهترین خامنه را داشته باشد که به مراکز قدرت تکیه نداشته باشد
ابوذر می گوید : در عجبم از مردی که در خانه اش نان برای خوردن ندارد و با شمشیر آخته به سوی مردم حمله ور نمی شود
ببینید نمی گوید حقش را نمی گیرد بلکه تعجب می کند که حمله نمی کند تا آنها را بکشد
داشتن آنهاست که دلیل نداشتن بشیاری شده
من هیچ خرده ای به کسی که دستی در حکومت ندارد و با دست رنج خودش به ماکسیما و پرادو و ویلا رسیده کاری ندارم که آنهم خود جای مناقشه است زیرا که در سیستم سالم اقتصادی بر پایه عدل فاصله طبقاتی مفهومی ندارد
سیستم اقتصادی مبتنی بر رانت و رابطه و ضابطه و فساد و رشوه است که برخی با پوفیوزبازی و بی شرفی می توانند شرافت انسانی را به پول بفروشند.
سیستم اقتصادی عثمانی هیچ مشکلی با این سیستم ندارد چراکه کعب الاحبار می گفت کسی که خمس و زکاتشرا بپردازد برای اش منعی نیست که خانه ای بسازد یک آجرش طلا و یک آجرش نقره باشد و ابوذر با استخوان شتر بر سرش کوفت و عثمان به ربزه تبعیدش کرد و در همانجا مرد
اسلام و سیستم اقتصادی علی به برادر خود و طلحه و زبیر همان را می دهد که به عمار و بلال حبشی