Sunday, May 4, 2008

انقلاب و تغییر گرایی

در بحث زیر برای کلمه رفورم و رفورمیسم اول قصد داشتم اصلاحات و اصلاح طلب بکار ببرم که دیدم به خاطر لوث شدن آن توسط شبه اصلاح طلبان معنی اصلی از آن بر نمی آید برای همین کلمه تغییر گرایی را انتخاب کرده ام

ضمنا از این به بعد متنها را در 360 و هات میل هم خواهم گذاشت

=============================

انقلاب مانند عشق است جوششی کور اما لذت بخش و غیر دموکراتیک

انقلاب با شور وصف ناپذیر خود عقلانیت را تا مرض تعطیلی پیش می برد و شور انقلابی که از مشروعیت عمومی نیز برخوردار است اعمال غیر دموکراتیک و احساساتی را مشروع و حتی مقدس می نماید.

از درخت بی ریشه انقلاب به سختی می توان میوه دموکراسی چید و مردم سالاری نتیجه شجره طیبه فرهنگ سالم است نه انقلاب ، فرهنگی که باید به آن رسید و رشد و نموش داد ؛ با آب و غذای آگاهی و آموزش

شور انقلابی در بطن خود احساسات مهار نشده را حمل می کند که در غلیان است و اعمال و رفتاری را که برخلاف اصول اولیه و شعارهای خود انقلاب است را به نام انقلاب انجام می دهد.

انقلاب جامعه را به خودی وغیر خودی تقسیم می کند و دامنه خودی ها هر روز و هر روز تنگ و تنگتر می شود تا به استبداد مطلقه برسد

اما تغییرگرایی غیر خودیها و خودی نمی شناسد ودست هر کسی که بتواند کاری بکند را به گرمی می فشارد

امام علی می فرماید : من دور اندیشی پیران را به قدرت بازو و شور جوانی ترجیح می دهم

انقلاب یک نوع دنیاگراییست یک نزدیک بینی از نوع استیگمات

تغییرگرایی یک آخرت محوریست یک افق نگری از نوع دور اندیش

انقلاب خواهان تغییر سریع است که بر محور شخصیت کاریزما طواف می کند و برخلاف آرمانهای انقلابی از شخص بت و خدا می سازد غیر قابل انتقاد و نقد

تغییر گرایی خواهان تبدیل به احسن کل مردم در صفا و مروه زندگی و بر اساس آرمانها بدور از شخصیت گرایی همواره در پی نقد خود است برای بهتر شدن

انقلاب فرزندان خود را می خورد اما تغییرگرایی فرزندانش را تربیت می کند

انقلاب قهرمان می خواهد تا بپرستد اما تغییرگرایی قهرمان می سازد.

انقلاب شعار است و تغییرگرایی شعور.

انقلاب چون بادکنکی است که باد غرور انقلابگران هر کجا بخواهد آن را می کشاند

اما تغییرگرایی چون بالونی بر اساس اصول علمی در جهت منافع ملی سوق داده می­شود

انقلابییون بر عوام تکیه دارند و گاها برای جلب رضایت عوام به عوامفریبی رو می­آورند اما این روشنفکران و تحصیلکرده ها هستند که از عوامل اصلی تغییرگرایی اند

==================


عملکردعوام ، عملکرد استبدادگرانه و غیر دموکراتیک است. عوام و مردم معمولی نیاز به آموزش دارند تا دموکراسی را تمرین کنند و یاد بگیرند

انقلابیون مغرض با عمل به خواسته عوام به تدریج استبداد را بر آنها تحمیل می کنند اما روشنفکران با آموزش مردم و تعلیم دموکراسی رسالت هدایت جامعه را بر دوش دارند و مسوولیت فرهنگ سازی بر دوش روشنفکران است

روشنفکرباید به زبان مردم آشنا شوداما لزوما نباید حرف مردم را بزند

------------

اقتصاد بیمار ایران را در نظر بگیرید که بر پایه فروش نفت می چرخد

برای خوشایند مردم میوه و نان و مواد غذایی را با پول نفت بخریم و جامعه را کاملا به نفت محتاج کنیم

یا

با آموزش مردم و توصیه و هدایت آنها به تحمل سختی و ریاضت اقتصادی و با ذخیره کردن پول نفت و صرف آن در زیرساختهای اقتصادی، به آینده مملکت و اصلاح پایه های اقتصاد بپردازیم

مردم و عوام اولی را دوست دارند!!!؟ اما دومی راه نجات است

من معتقدم که روشنفکر باید بزبان مردم سخن بگوید زبان عوام را خوب بفهمد اما حرف خود را بزند نه حرف عوام را

============================

انقلاب چون عشق است جرقه می زند و شعله می کشد جدا می شود و در آخر کینه می ورزد کمر به قتل معشوق می بندد

انقلاب کردن آسان است چون مثل ویران کردن یک بناست که نه طرحی می خواهد نه برنامه ای

اما تغییرگرایی سخت است چرا که خط مشی می خواهد طرح و برنامه می طلبد و صبر می خواهد ورنج و مشقت دارد

============================

در همین وبلاگها هم بسیاری هستند که هنوز شور انقلابی 30 سال پیش در دماغشان افتاده [ چه له و چه برعلیه]

اما نباید از یاد برد که به قول بازرگان آنچه که یکشبه بدست آید یکشبه هم از دست می رود

یا به قول مهندس سحابی این پیر تغییرگرایی : باید یک قدم برداشت و بر آن یک قدم ایستاد نه اینکه 10 قدم برداشت ودر اثرفشار 11 قدم عقب برگشت.

============================

در سال 1327 با تلاش بی وقفه مصدق سازمان برنامه و بودجه تشکیل شد و در دوره نخست وزیری مصدق این سازمان ماموریت یافت تا اعلام کند : چند سال باید نفت بفروشیم تا زیرساختهای اقتصادی کشور را چنان بسازیم؛ تا نیازی به فروش نفت برای اداره کشور نداشته باشیم

این سازمان این پریود زمانی را 6 سال اعلام کرد تا چنان زیر ساخت اقتصادی بنا کنیم که بعد از آن 6 سال کشور براساس آن زیرساختها بچرخد و نیازی به فروش نفت نداشته باشیم

البته عمر دولت مصدق بیش از 2 سال نشد و آن هم به جنگ بین ....

بگذریم

حال اگر نفت را نتوانیم بفروشیم از گشنگی می میریم !!!

No comments: